

ماجراهای جالب آقوی همساده : “عشق مادری!”
آقو
ما بچه بودیم یه روز ننه مون مارو برد خرید،خواست یه آبمیوه گیری بخره
30تومن کم آورد چشمش خورد به ما بلندمون کرد گذاشتمون رو پیشخون مغازه به
آقوی فروشنده گفت این بچه رو چند ورمیدارین!؟ آقوی فروشنده هم یه نیگا به
ما انداخت گفت مدلش جدیده ولی کارکردش زیاده،دست چپش هم که رنگ داره،صندوق
عقبش هم که جا باز کرده درش بسته نمیشه(که البته ای آخری تقصیر ما نبود،از
فشار تحریمها بود!)…خلاصه 25تومن بیشتر قیمت گذاری نشدیم ننه مون نتونست
آبمیوه گیریو بخر عصبانی شد وسط پاساژ افتاد رو ما به حد مرگ کتکمون زد
بعدشم ولمون کرد رفت…
مام
دیدیم گم شدیم یه پلیس دیدیم رفتیم بهش گفتیم “آقو پلیس مهربون…” ظاهراٌ
طرف 4ماه بود حقوق نگرفته بود اعصابش خورد بود قبل اینکه جمله مون تموم شه
با لگد زد تو سرمون 6متر پرت شدیم وسط خیابون 13تا ماشین از رومون رد شدن
له له شدیم…بردنمون بیمارستان از شانس ما دکترای بیمارستان در اعتراض به
عدم همکاری شرکتهای بیمه اعتصاب کرده بودن یه دامپزشک آوردن بالا سرمو،
نمیدونیم با ما چیکار کرد که الآن 47ساله آدرنالین خونمون که میره بالا
شروع میکنیم ها ها ها واق واق واق واق…!


مواظب گفتارت باش كه رفتارت ميشود!
مواظب رفتارت باش كه شخصيتت ميشود!
ومواظب شخصيتت باش كه سرنوشتت ميشود!!!
مولاعلي(ع)


نقل قول از yaskabodبقول اویل که در این لحظه ها میگه
می توانید از تشکر استفاده کنید



نقل قول از alireza009اویل به خاطر اینکه اسپم ندید میگه !نقل قول از yaskabodبقول اویل که در این لحظه ها میگه
می توانید از تشکر استفاده کنید
![]()
